خودت
کم توقعم...
هیچ نمی خواهم...
جز گرمی آغوشت
جز قلب پر محبتت
جز عشق پاکت
دیدی...هیچ نمی خواهم!جز خودت!
کم توقعم...
هیچ نمی خواهم...
جز گرمی آغوشت
جز قلب پر محبتت
جز عشق پاکت
دیدی...هیچ نمی خواهم!جز خودت!
پنجره ی باران خورده ات را باز كن...
چند سطر پس از باران...
چشم هایم را ببین كه هوایت دیوانه شان كرده...
دلم برایت تنگ است...
خدایا!!؟
کمی بیا جلوتر...
می خواهم در گوشت چیزی بگویم...!
این یک اعتراف است...
من...
بی او...
دوام نمی آورم...
پس...
خواهشا...
کاری کن زودتر بیاد...
چرا همه میگویند :
چون میگذرد ، غمی نیست ...!
چرا هیچ کس نمیگوید :
تا بگذرد " درد " کمی نیست ........!!
عاشق که میشوی ...
مواظب خودت باش ..!
شبهای باقیمانده ی عمرت ...
به این سادگیها ...
صبح نخواهد شد .........!!
آقـــای شــهــردار . . .!
بگویید آنقـدرعوض نکـنند . . .
رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را . !
این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها . . .
خــــاطـــراتــم دارنـــد از بـیـنــــــ مــی رونــــد . . . . . !!
درد دارد . . .
کسی تنهایت بگذارد . . .
که به جرم با او بودن . . .
همه تنهایت گذاشتن . . . !!
دست به صورتم نزن
میترسم بیوفتد، ماسک خندانی که بر صورت دارم
و آنگاه سیل اشک هایم تو را با خود ببرد
و باز من بمانم و تنهایی
هوایت که به سرم می زند،
دیگر در هیچ هوایی
نمی توانم نفس بکشم!
چه نفس گیر است
هوای بی تو
س نمیک
خدايا
صدایت درگوشم زمزمه می شود
نگاهت درذهنم مجسم ...
ولی من
تو را
می خواهم
نه خیالت را ........
کـــاش یکـــی پـیـــدا میـشــــد کـــه
وقـتـــــی میـدیـــد گـلـــوت ابــر داره
و چـشــمـــــات بـــارون،
بـــه جـــای اینـکــه بپــرســـه"چـتـــــه؟"
"چـیــشــــده؟"
بغـلــــت کـــنـه و بـگــــه “گــــریـه کــــن”